عجب سلوک حیرت انگیزی است.
فلسفه و عرفان دو طرف یه سکه به نظر میرسند.
در تاملات فلسفی خدا انسانی و وسعت و عظمت خرد انسان در ابعاد بیش از خود میجوشد و در عرفان نیز ادمی حالی بیخود میابد و انگاری که انسان خدا میشود.
خدا در عقل فیلسوف جای میگیرد و عارف در خدا جا میشود. در هر دو احوال ادمی باخدا یکی میشود
خالق ومخلوق یکی میشوند.
من همواره این دو حال را با خود در زندگی میجوشم و هیچ تمامی ندارد.انجا که فلسفه مرا میخواند خدا را به طرف خود میخوانم و انجا که عرفان خدا مرا به طرف خود جذب میکند.
و همانقدر که فهمیدن خدا در فلسفه دشوار است برای من در عرفان همانقدر اسان میسوزم در این احساس.
گفت که بی بال و پری من پر وبالت ندهم
در هوس بال و پرش بی پر و پر کنده شدم
خدا دیالیکتیک هستی و نیستی و یک جهت است!